گزارش دومین گلگشت تابستان 91 گروه سبز ماسال (خندیله پشت و یاد استاد)
فرشيد مرتضوي
در سومين آدينه از تیرگان سال 1391 خورشيدي و در صبحي بسيار دل انگيز و فرح بخش، به اتّفاق دوستانمان در گروه سبز ماسال، براي گلگشتي ديگر و ديداري دوباره با طبيعت جادويي و سحر انگيز ديارمان، ماسال، مهيّا شديم. مانند هميشه ديدارگاهمان زير تك درخت آزاد (سقه دار) ميدان شهر بود.
بيشتر بچّه هاي گروه گرد ميدان جمع شده و خوشحال از ديداري دوباره، غرق در احوالپرسي و گفتگوي دوستانه بودند. حضور دوستاني همچون حسين رضايي، بهرام احمدي، علي جهاني، مهندس منفرد، پژمان بختياري، شهرام جمال و دكتر بختياري كه از مازندران به ما پيوسته بود، نويد بخش يك روز رؤيايي و سفري پرخاطره بود.
در اين ميان آنچه بيشتر از همه جلب توجّه مي كرد، حضور ميهمانان جواني بود كه عشق و پايبندي به آداب، فرهنگ و زبان تالشي در كلامشان موج مي زد و اشتياق ديدن سرزمين هاي زيبا و كهن ديار تالش در برق نگاهشان پيدا بود.
پس از مدّتي گفت و گو و آشنایي با دوستان جديد و البته اندكي انتظار براي رسيدن دوست ديگرمان، مهندس شعباني، به سوي بلندي هاي ماسال به راه افتاديم. اين بار مقصد گروه سبز ماسال،ديار نام آشناي «خنديله پشت» بود. مي رفتيم تا سر بر آستان خاكي بسابیم كه الهام بخش پاك ترين دل نوشته ها و ناب ترين سروده هاي زبان مادري يمان شده بود.
آري مي رفتيم تا ياد و خاطره ي سينه سوخته ترين شاعر تالش، «استاد فرامرز مسرور» را زنده كرده باشيم. كسي چه مي داند شايد مي رفتيم تا براي دقايقي خلوتش را با سرزمين آرزوهايش برهم زده باشيم.
تعدادمان به يازده نفر مي رسيد. به زحمت خودمان را در دو خودروي سواري جا كرده و به سمت ييلاق «اولسه بلنگاه» رهسپار شديم. ساعت هشت و نيم صبح به ميهمان پذير ساده و باصفاي مجيد رسيديم. مسافران زيادي در گوشه و كنار كلبه ييلاقي اش به چشم مي خوردند؛ تا حدّي كه زمزمه هايمان در ميان همهمه ي مسافران گم شده بود. دعا كرديم كه رونق بازارش هم اندازه ي صفاي باطنش دو چندان شود.
در همان ابتداي ورود، تابلوي كوچكي از چهره ي استاد مسرور در كنار كلبه ي مجيد نظر ما را به خود جلب كرد. با همان تبسّم هميشگي و نگاه ساده و مهربان، چشم در چشم ما دوخته بود؛ گويي پس از روزها و ماه ها چشم انتظاري، به پيشوازمان آمده باشد.
زمان كوتاهي را براي صرف صبحانه پيش مجيد مانديم.شوخ طبعي هاي دوست عزيزمان مهندس شعباني به همراه بگو و بخند بچّه ها بر لذت صرف صبحانه دو چندان افزوده بود. خوردن نان گرم محلي(سنگه نون) با پنير ناب تالشي كه آوازه اش در جاي جای اين سرزمين پيچيده، بسیار لذت بخش بود.
كم كم از «اولسه بلنگاه» به سمت «خري پشت» روانه شديم. در همان ابتداي مسير، دقايقي را در كنار كلبه ي ييلاقي يادگار استاد مسرور ايستاده و با زنده كردن ياد و خاطره اش و گرفتن چند عكس، به مسيرمان ادامه داديم.
در حين گذار از «اولسه بلنگاه» تعدد خانه هاي مسكوني نظرمان را به خود جلب كرد؛ متأسفانه ساخت و سازهاي بي رويه و نامنظم در جاي جاي اين ييلاق سرسبز، چهره ي زيبايش را تا حدود زيادي مخدوش كرده است. در بخش ديگري از ييلاق مذكور، چمنزار(اسپيت) «پاتيويله سنگ» با چشم اندازي زيبا و روح نواز به چشم مي خورد كه بدبختانه بيشتر قسمت هاي آن، به وسيله ي اداره ي منابع طبيعي جهت کشت نهال، دست كاري شده و با صدها چاله ي كوچك و بزرگ – كه قاعدتاً بايد روزها و هزينه ها صرف حفرشان شده باشد- و بدون كاشت حتـّي يك نهال، به حال خود رها شده است!
اي كاش! مسئولين و دست اندركاران امر، به جاي مخدوش كردن چهره ي چنين چشم اندازهاي زيبايي، بيشتر انرژي خود را معطوف جلوگيري از تخريب بخش هاي جنگلي مي كردند و مانع از ساخت و سازهاي غير اصولي در دل مناطق جنگلي اين ييلاق زيبا مي شدند.
به هر حال، پس از نيم ساعت پياده روي از «اولسه بلنگاه» گذشتم و به ييلاق جادويي «خري پشت» رسيديم. دقايقي بر كمركش سحرانگيزش قدم زديم و به دشت هاي فراخ و جلگه هاي زيباي گيلان خيره مانديم.
به جرأت مي توان گفت «خري پشت» يكي از زيباترين چشم اندازها را در بين تمام ييلاقات و مناطق كوهستاني تالش دارد. آبي آسمانش هم رنگ درياچه ي باستاني «كاسپين» است كه آرام و باوقار زير پايش آرميده است، جلگه ي گيلان از غرب تا شرق با شاليزارهاي زيبا و پربركتش تصاويري بي بديل در مقابل ديده رهگذران مي گشايد و شهرهاي مختلف گيلان از تالش(هشتپر) و رضوانشهر گرفته تا رشت و انزلي و فومن و حتـّي لاهيجان از «خري پشت» به وضوح قابل ديدن است. در هر كجاي «خري پشت» كه قدم بگذاري تالاب انزلي همچون نگيني زيبا مي درخشد. در قسمت شمال و شمال غربي يال «خري پشت» تا چشم كار مي كند جنگل است و جنگل. انبوه درختان تناور كه در جاي جاي جنگل هاي سبز اين منطقه قد برافراشته اند، هر بيننده اي را ساعت ها محو تماشاي خود مي سازد.
جنگل هاي هيركاني سرزمين هاي تالش مربوط به ازمنه هاي بسيار دور مي باشند؛ جنگل هايي كه شايد نظير آن ها در دنيا بسيار كم و يا اصلاً وجود نداشته باشد. با وجود اين، متأسفانه چندان التفاتي به اين منابع طبيعي بكر و بي همتا نداشته و از عهده ي شكرش آن طور كه بايست برنيامده ايم. گونه هاي درختي منحصر به فرد اين منطقه، مانند: «الاش»(راش)، «اولَس»(ممرز)، «توسه/توسته»(توسكا)، «باسكم»(افرا)، «كـِكـَم»(از گونه ي افراها)، «اور»(نوعي بلوط ييلاقي) و ...، جزء گونه هاي نادر درختي جهان به شمار مي آيند كه شوربختانه بعضي از اين گونه ها در معرض خطر انقراض قرار گرفته اند. اين انواع در طول هزاره هاي متمادي حيات، با محيط زيست و آب و هواي منطقه سازگاري پيدا كرده اند؛ از اين رو، بهره برداري بي رويه از آن ها و جايگزين كردن گونه هاي غير بومي به جايشان - كه با كمال تأسف اخيراً در بعضي از مناطق جنگلي منطقه باب شده – ضربه ي مهلكي به بقاي جنگل هاي مذكور خواهد زد.
آرام آرام به راهمان ادامه داديم. براي لحظه اي نگاهمان به منطقه ي تاريخي «تفنگ ساز» در چند كيلومتري پايين تر از «خري پشت» خيره ماند. شنيده ها حاكي از آن است كه در زماني نه چندان دور اين مكان براي ساختن اسلحه و ادوات نظامي مورد بهره برداري قرار مي گرفته است. آثار بر جاي مانده در آن، مانند گوي هاي فلزي و سربي، مي توانند مؤيّد درستي اين گفتار باشند.
«سره چَمه» از ديگر مكان هايي بود كه در حين گذار، توجّه مان را به خود جلب كرد. اين «چـِمه»(چشمه) درست در مسير قشلاق به ييلاق (كوچ را) دوران گذشته واقع شده است. جوشش آب سرد و گوارا از دل سخاوتمند زمين كه البته از ويژگي هاي جاي جاي ارتفاعات و ييلاقات تالش مي باشد، در اين جا به نحو زيبايي چشم نمايي مي كند.
بنا به گفته اي «سره چمه» به معناي «چشمه ي راز» مي باشد. به اين ترتيب شايد اين مكان سـِرنگهدار مسافرين و رهگذران خسته اي باشد كه دقايقي در كنارش نشسته و از دردها و ناملايمات زندگي خود با او گفته اند. و به تعبيري ديگر، به معناي «چشمه اي است كه پيرامونش را درختان ازگيل وحشي(سـِر:به تالشي مركزي/فتر:به تالشي جنوبي) گرفته اند». البته به قطع يقين نمی توان در مورد اسامي و واژگان اصيل و محلي نظر داد و اين مسئله را بايد به دست اهل فن و صاحب نظرانش سپرد.
در امتداد كوره راهي باريك(بَريس) راهمان را به سمت بخش ديگري از «خري پشت» پيش مي گيريم: «خري پشتي اه وَرنه سرا». از كنار كلبه ي كوچك پژمان بختياري، يادگار برجاي مانده از نياكان سخت كوشش مي گذريم. نظرمان به سمت زمين هاي پيرامون كلبه كه به وسيله او(پژمان) پرچين شده بود، جلب مي شود. اقسام گل هاي معطّر و سبزي هاي خوراكي محلي(گيريه تاره)از قبيل: «سيفلي، پنيرك، كارجه، مژگﬞ، كره گزنه، سيرجه، كَرگه پا و ...»، كلبه ي كوچك او را همچون حريري زيبا در بر گرفته بودند.
حقيقتاً اگر به خاك غني و پربركت اين منطقه فرصت اندكي داده شود، مي تواند به شكل معجزه آسايي خود را احيا و بازپروري كند. متأسفانه در بسياري از موارد مجال بازپروري و احياي مجدّد از خاك بكر اين مناطق گرفته شده است و جاي خالي پايش و محافظت در بسياري از مراتع ييلاقي، خصوصاً در حاشيه هاي جنگلي، احساس مي شود.
به راهمان ادامه مي دهيم و از دروازه ي «سنگه چتَه» به چمنزار(اسپيت) زيباي «دومنَه لار» مي رسيم. منطقه ي «دومنَه لار» از سبزه زارهاي بسيار زيبا و منحصر به فرد «خري پشت» است. عطر سيال زندگي در لابه لاي بوته زارهاي بكر و نابش روح هر رهگذري را سرمست از عشق و زندگي ميكند. تپه ماهورهاي كوچك و زيبايي به شكل موّاج گونه سرتاسر اين منطقه ي دلنشين را فرا گرفته است. بچّه هاي گروه در حين گذر از اين منطقه ي ديدني، فرصت را غنيمت شمرده و از چشم اندازهاي كم نظير آن عكاسي و فيلم برداري كرده و حتـّي تعدادي از دوستان خوش ذوق و طبيعت دوست، با قرائت و سرودن اشعار و ابياتي زيبا لب به تحسين اين منطقه ي جادويي گشودند.
حوالي ساعت 30 :10 دقيقه بود كه به راشستان بين «خري پشت» و «لييه» رسيديم. ذخيره گاه باستاني و منحصر به فردي از راش هاي راست قامت كه در كمتر مكاني مي توان نمونه ي آن را يافت. راش هاي نقره اي كهن سال و جوان با قامت هاي موزون و سربرافراشته، مغرور و پابرجا ايستاده اند و تحسين هر رهگذري رابر مي انگيزند. اين راست قامتان در رقابتي تنگاتنگ براي دست يابي به نور خورشيد سر به سقف آسمان رسانده و چنان متراكم و در هم تنيده روئيده اند كه در سايه سارشان مجال رشد و نمو براي هيچ گياه و سبزينه اي به غير از معدودي خزه باقي نمانده است.
در حين عبور از راشستان، راش هاي پير و جوان زيادي كه برخاك افتاده بودند، نظرمان را جلب كردند. متأسفانه به دليل نفوذ بادهاي شديد موسمي - به ويژه بادهاي پائيزي - به راشستان، همه ساله درختان زيادي از ريشه كنده مي شوند و به اين ترتيب از تراكم جنگل به شكل قابل ملاحظه اي كاسته شده است. از طرف ديگر به دليل عدم پايش و محصور نبودن راشستان و دسترسي آسان احشام و دام هاي محلي به آن جا، مجال رويش نهال هاي خودرو و باز توليد از جنگل گرفته شده است. اين مسئله اي است كه همواره موجب نگراني بسياري از دوستان مي باشد.
از راسشتان عبور كرده و حوالي نيم روز به ييلاق زيباي «لييه» رسيديم. حضور يك تيم كوهنوردي كه در گوشه اي از ميدان اين ييلاق سرسبز چادر زده بودند، توجّه مان را به خود جلب كرد. پس از گفتگويي مختصر با افراد اين تيم و گرفتن چند عكس يادگاري در كنار كلبه ي قديمي پير لييه، «مشته رمضون» كه تنها يادگار نسل گذشته ي اين سامان همچون: «ابلا، يجان، تريفه خالو، قُدي و ...» است، راهمان را به سمت قُلّه ي سنگي لييه(لييه چت) كچ كرديم. نكته ي جالب و قابل توجّه درباره ي قُلّه ي سنگي «لييه» اين است كه در بسياري از نقاط جلگه ي گيلان قابل رويت است. از اين جهت مي توان از آن به عنوان يك «دژ استراتژيك» نام برد.
تعدادي از دوستانمان از قُلّه يا قلعه ي سنگي بالا رفته و دقايقي به سرزمين هاي دور دست اطراف خيره ماندند. «لييه» از ييلاق هاي سرسبز و با طراوت ماسال است و يكي از مراتع زيباي منطقه به شمار مي آيد. در دل دشت نسبتاً فراخ و خرّمش، «لار»(محفظه ي چوبي) پرآبي واقع شده كه بر حسن اين ييلاق باصفا دو چندان افزوده است. توضيح اين كه اهالي محل، آب چشمه ي «نوئه شهر» را لوله كشي كرده و در دل اين ميدانگاه سبز در چشمان خشك «لار» جاري ساخته اند تا رهگذران و باشندگان محل به آساني از «لييه» دل نكنند!
يكي از ويژگي هاي ممتاز «لييه» اشرافي است كه اين ييلاق بر بسياري از مناطق جنگلي و ييلاقات اطراف خود دارد. بر بلنداي «دژ سنگي لييه»(لييه چت)كه مي ايستي از هر طرف چشم اندازهاي بكر و ستودني امتداد نگاهت را به سمت خود مي كشاند...
درسمت شرق، راشستان «خري پشت» و در شمال، ييلاق «سوتَه» و يال زيباي «ورگه پشت» چشم نمايي كرده و در سمت جنوب و جنوب شرقي،«اوري»(محبوب و يار «برزه خوني») و «خنديله پشت» قد برافراشته اند. در سمت مغرب و شمال غربي «لييه» نيز ييلاق زيباي «بزي واش» و جنگل هاي انبوه و در هم تنيده ي «خشكه ليوار» و «موليسنَه روار»با هيمنه وشكوه خاصي آرميده اند.
در رابطه با اين جنگل های تاريك وانبوه(جنگل هاي خشكه ليوار و موليسنه روار) و وحوشي كه درآن زيست مي كنند، داستان ها و روايت هاي زيادي از بوميان نقل شده كه حتّی در برخي موارد رنگ و بوي افسانه به خود مي گيرند.
نكته ي جالب اين جاست كه تاكنون هيچ كدام از اين جنگل هاي انبوه و بكر در ليست ذخيره گاه هاي جنگلي كشور و حتـّي اداره كل منابع طبيعي استان قرار نگرفته است! و البته كه اين جاي بسي تأمل دارد و نشانگر جفاي مضاعفي است كه بر قوم تالش و سرزمينش رفته است.
از سينه كش سبز «لييه» بالا مي رويم تاآخرين مرحله ي سفرمان به سمت «خنديله پشت» را به اتمام رسانيده باشيم. مدّت كوتاهي از آن جا به منطقه ي «موليسنه روار» وارتفاعات برهنه و عريان «شاندرمن» خيره مانديم؛ بلندي هايي كه قرباني بهره برداري هاي بي رحمانه شركت شفارود قرار گرفته و ديگر نشاني از جنگل هاي زيبا و انبوه شان نيست. كوهستان هايي كه روزگاري مأمن زيباترين و ناياب ترين درختان جنگلي بودند، امروز عريان و برهنه در سوگ جنگل نشسته اند.
اين شركت هاي سودجو به بهانه احداث جاده هاي پيچ در پيچ،آن هم در ارتفاعات با شيب بالاتر از 75% كه با هيچ اصول علمي و مهندسي سازگاري نداشته، موجب تخريب گسترده و بي رحمانه ي غني ترين منابع جنگلي و مراتع سرزمين هاي زيبا و كم نظير منطقه شده اند. آن ها در بسياري از موارد براي رسيدن به خواسته هايشان آن گاه كه سينه سترگ كوه در مقابل هجوم ناجوانمردانه شان سپر مي شد، با ديناميت و ساير مواد منفجره آن را مي شكافتند و به اين ترتيب نهايتاً موجب تخريب و نابودي ذخيره گاه هاي با ارزش جانوري و گياهي (فون و فلور)اين سامان شدند.
«گروه سبز ماسال» همواره موضع شفاف و انتقادآميز خود را نسبت به اين گونه اقدامات غير اخلاقي و سود جويانه اعلام داشته و حتـّي در مواردي در مقابل شركت هاي سود جو و سوداگر كه كمر به نابودي جنگل هاي ماسال بسته بودند، ايستادگي نمود و به مدد حمايت و پشتيباني مردم اين ديار، موفق به كوتاه كردن دست «اعوان و انصار» و پيمانكاران شركت شفارود از جنگل هاي منطقه شده است.
نتيجه ي قطع درختان و نابودي ذخيره گاه هاي جنگلی در «شاندرمن»، چيزي نبود جز سيل هاي ويرانگر، نابودي مراتع، فرسايش خاك و در نهايت مدفون شدن «خشكه دريا» يكي از زيباترين و زلالترين درياچه هاي طبيعي تالش در زير گل «آه و لاي» حسرت. آري! از درياچه اي كه يكي از مهمترين سامانه هاي آبخيزداراي طبيعي منطقه به شمار مي رفت، امروز ديگر هيچ نام و نشاني نيست!
به هر حال، پس از دقايقي سكوت و ادای احترام به كوه هاي در سوگ نشسته ي «شاندرمن»، راهمان را به سمت بالا پيش گرفته و نگاهمان را به سمت ييلاق «اوري» چرخانديم. «اوري» حال وهواي غريبي دارد و تك درخت «امبرو»(نوعي گلابي وحشي) كه تنها و مهجور بر بلندايش ايستاده، بر اين غربت دو چندان افزوده است. «امبرو»ي پير، روزگاران دور و درازيست كه قهر و خشم طبيعت سركش كوهستان را به جان خريده و خم به ابرو نياورده است، سوز سرماي زمستان هاي اين ديار را برتابيده و خشكسالي هاي نفسگير تابستان هايش را به جان خريده است. فرسنگ ها پائين تر از مأوايش، راش هاي استوار و جواني كه به مراتب تنومند تر از او هستند، تاب تازيانه هاي لشكر سرما را نياورده و به خاك افتاده اند؛ امّا اين تك درخت پير همچنان پابرجا و استوار در بلنداي اوري ايستاده تا سرمشق پايداري و ايستادگی برای مردم اين ديار شود.
متأسفانه تعداد درختان «امبرو» در ارتفاعات ماسال در حال حاضر از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمي كند و نسل اين گونه ي درختي خاص و منحصر به فرد رو به انقراض است. جاي آن دارد كه طبيعت دوستان و دست اندركاران امر، نهايت تلاش و پيگيري را براي احياي مجدّد اين گونه ي مقاوم و بسيار ارزشمند گياهي به عمل آورند.
از بخش جنگلي دامنه ي اوري هم چيز زيادي باقي نمانده و جنگل تقريباً تا حاشيه هاي دره ي پايين دست عقب نشيني كرده كه اين مسئله موجب نگراني و دلواپسي بسياري از دوستداران اين ييلاق زيبا شده است. شوربختانه همراه با از بين رفتن بخش هاي جنگلي در دامنه ي اوري بخش قابل ملاحظه اي از خاك اين منطقه فرسايش پيدا كرده و مراتع آن در معرض تخريب و نابودي قرار گرفته اند.
اين كه براي احياي این بخش از جنگل هاي بكر و زيبا كه در حال نابودي است، چرا هيچ قدم جدي برداشته نشده و چرا هيچ اقدامي درجهت حفظ و پايش آن انجام نگرفته، از جمله ي سؤالاتي است كه بايد مسئولين امر پاسخگوي آن باشند.
در قسمت بالا دست سينه كش «لييه» و در آستانه خاك «خنديله پشت»، سنگ مزارهاي ساده، بي هيچ نشان و حتي دست نوشته اي چشم نمايي مي كنند. بنا به گفته ي بوميان و گاه برخي نظريه هاي كارشناسي، ديرينگی برخي از گورهاي برجاي مانده در اين منطقه به گذشته هاي دور و اعماق تاريخ مي رسد. آري! اين جا سرزميني است به ديرين و كهن سال كه اگر گوش دل به زبان حال آثار برجاي مانده از روزگاران گذشته اش فرا دهي، بي گمان صداي پاي تاريخ را خواهي شنيد كه در كران تا كران اين سرزمين باستاني پيچيده است.
مجموعه ي «لييه» و «خنديله پشت» را مي توان از حيث منابع و آثار باستاني بسيار مهم دانست. شنيده ها و حتّي آثار برجامانده در اين ييلاقات، همچون: دژهاي سنگي «لييه» و «خنديله پشت»، پرستشگاه باستاني «خنديله پشت»،سنگ مزارهايي با قدمت بسيار زياد و ...،حاكي ازاهميّت بالاي اين مناطق باستاني است.
درست در زير قلّه «خنديله پشت» از وجود دهليزهاي تو در توي ناشناخته اي خبر مي رسد كه حتّي در بعضي موارد افرادي موفق به رفتن در درون بخشي از آن ها شده اند. اين حفّاري هاي دقيق و احتمالاً طولاني مي توانند حكايتگر بهره برداري هاي استراتژيك از اين مناطق در زمان هاي بسيار دور باشند.
به اعتقاد برخي از كارشناسان ارشد باستان شناسي حتّي اين دهليزها مي توانسته اند به عنوان ذخيره گاه هاي آبي و قنات هاي كوهستاني مورد استفاده قرار گرفته باشند. بايد توجّه داشت كه اجراي هر طرح يا پروژه اي از قبيل راهسازي يا احداث سايت هاي گردشگري در اين مناطق بايد با وسواس و دقّت نظر بسيار زيادي صورت گيرد و قبل از هر گونه اقدامي بايد اين مناطق به دقّت مورد ارزيابي كارشناسانه قرار بگيرد تا خداي ناكرده شاهد تخريب كهن ترين و باستاني ترين منابع و آثار فرهنگي خود نباشيم.
سينه كش «لييه» را تا انتها مي دويم و به يال سبز و زيباي «خنديله پشت» مي رسيم. پرستشگاه كوچك و زيبايي بر قلّه ي مخروطي شكلش جلوه نمايي مي كند كه از تماشاي آن حسي پاك و روحاني به انسان دست مي دهد.
سرتاسر «خنديله پشت» همچون چمنزاري زيبا پوشيده از سبزه و گل هاي زيباست. سرخس هاي سبز و گل بوته هاي «لييه» همچون حريري نرم دامنش را پوشانده اند.
سنگ مزارهاي زيادي مربوط به گذشته هاي دور و نزديك در سينه ي سبز «خنديله پشت» چشم نمايي مي كنند. اين ييلاق تا سال هاي نه چندان دور يكي از مكان هاي مقدّس بوميان براي اجراي مناسك و آئين هاي مذهبي بوده است. مردان و زنان بي شماري، پياده و سواره از ييلاقات اطراف به آن جا مي آمدند تا دقایقی را در فضاي صميمي اين پرستگاه باستاني، فارغ از كار و تلاش و به دور از قيل و قال زندگي روزمره سپري كرده باشند. قبل از شروع مراسم، تمامی دشت «خندیله پشت» و دامنه های منتهي به آن، جولانگاه چابك سواري مردان و زنان تالشي مي شد؛ به طوري كه صداي نفس و شيعه ي اسب هاي رهوار تالش به همراه همهمه ي رهگذران، فضاي دشت را پر مي كرده است. متأسفانه امروز هيچ نشاني از آن آئين هاي باشكوه و زيبا به جاي نمانده و بيم آن مي رود كه حتّي ياد و خاطره ي آن روزها براي هميشه از ذهن مردم اين ديار پاك شود.
براي دقايقي در كنار اين گورستان باستاني ايستادیم و براي آمرزش نياكان پاك نهادمان، دست نيايش به درگاه ايزد آسمان ها و زمين دراز كرديم.
از يال «خنديله پشت» تا پرستشگاه چندان فاصله اي نيست؛ تقريباً پس از 10 دقيقه پياده روي آرام، به آن جا رسيديم. پژمان بختياري پيشاپيش همه با تابلوي يادمان استاد در حركت بود و «مصيب اسكندري» يكي از آواز خوانان خوش صداي محلي، با صداي حزين و سوزناك اشعاري از استاد مسرور را در حين حركت زمزمه مي كرد. وي با آواز خوشش افراد گروه و بسياري از مسافرين حاضر در آن جا را به شدّت تحت تأثير خود قرار داد.
افراد گروه نيز همصدا همنوا با يكديگر اشعاري از «منظومه ي خنديله پشت» را زمزمه مي كردند. حقیقتاً در آن لحظات، چنان «حال خوش» ي را تجربه كرديم كه به سادگي تكرار نخواهد شد. و البته در یاد و خاطرمان تا ابد جاوید خواهد ماند.
لحظاتی در كنار اتاقك سنگي پرستشگاه نشستيم و شاهد هنرنمايي دوستان خوبمان علي جهاني وشهرام جمال شديم. با صداي گرم «علي جهاني» و نواي «ني» «شهرام جمال» عزيز محفل پاك و با صفايي ساختيم كه براي هميشه در دل و جانمان خواهد ماند. سرانجام تابلوي يادمان «استاد مسرور» را بر فراز قلّه «خنديله پشت» و بر ديوار پرستشكده اش نصب كرديم تا براي رهگذران و مسافران اين ديار، يادآور مردي باشيم كه زيباترين دلنوشته ها و ناب ترين اشعارش را به نام «خنديله پشت» به تالش و مردمانش ارزاني داشت.
پس از پايان مراسم يادبود استاد، برخلاف خواسته ي قلبي مان، به قلّه ي زيبا و پرستشگاه باستاني اش بدرود گفتيم و به سوي «تپّه-دشت» پائين قلّه سرازير شديم. سفره ي ساده ي نهارمان را بر روي چمنزار سبزش پهن كرده و در سايه سار رحمت ابرهاي آسمانش مشغول خوردن نهار گشتيم.
دقايقي پس از صرف نهار، سرتاسر دشت «خنديله پشت» در مه غليظي گم شد و نم نم باراني دلپذير بر لطافت اين دشت رازناك دو چندان افزود.
هواي بسيار مطبوع و خنك در كنار چشم اندازهاي طبيعي بسيار زيباي اين ييلاق، ذوق حسّاس و طبع لطيف دوستان شاعرمان را برانگيخت تا براي ساعتي ميهمان سروده هاي دلنشين و زيبايشان شويم.
دكتر بختياري عزيز، شاعر نام آشناي تالش و دوست ديرين سبزانديش مان، مانند هميشه، باصداي گرم و شيوا و با تمام وجود برخي از اشعار زيبايش را براي مان قرائت كرد كه حقيقتاً كلامش در عمق وجودمان نشست؛ انگار كه روح تازه اي در كالبدمان دميده باشند. اشعار تالشي دكتر بختياري در عين سادگي و رواني، داراي معاني بلند و نكاتي ظریف است كه نشان از ژرف انديشي ايشان نسبت به آداب و فرهنگ اين سرزمين كهن دارد.
از طرف دیگر همگام با دكتر بختياري، حسين رضايي عزيز، دوست خوش ذوق و قافيه انديش گروه سبز، با اشعار زيبا و پر احساس خود هنرنمايي مي كرد. كمتر كسي است كه بتواند از كنار اشعار حسين رضايي به راحتي بگذرد. تشبيهات ظريف، استعاره هاي بديع و زيبا، و از همه مهمتر احساس ناب و پرسوزي كه اين دوست عزيز در كلمات جاري و ساري مي سازد، ستودني است.
اين لحظات زيبا هم سپري شد و كم كم از يال شرقي «خنديله پشت» به سمت پائين سرازير شديم. سرتاسر اين ناحيه را سرخسزارهاي سبز فرا گرفته كه نقش بسياري مؤثـّري در تعادل اكولوژيكي منطقه دارند. اين گونه ي خاص گياهي تا حدود زيادي جاي خالي گونه هاي درختي را جبران كرده و سبب تثبيت خاك و افزايش اكسيژن هوا مي شود؛ در ضمن نقش ارزنده اي در آبخيز داري و جلوگيري از فرسايش خاك ايفا مي كند.
به مسيرمان ادامه مي داده و در پائين دست ها به منطقه اي به نام «خنديله پشته كون» رسيديم كه شاهد رخدادي عجيب و شگفت انگيز بوده است: ماجراي «اونگه» و «اونگه گافروئه نَه جا/ اونگه گافرو نَه جا».
حكايت از اين قرار است كه در حدود 150 سال پيش يكي از طوايف تالشي قصد كوچ از ييلاق «خري پشت» به ارتفاعات بالاتر را داشته. «ايلخي» ها(اسب هاي آزاد و نيمه وحشي) در پيش و احشام به دنبالشان در حال حركت بودند. افراد ايل هم سواره و پياده در پس و پيش گله حركت مي كردند تا در منطقه ي موسوم به «اونگه گافرو نَه جا» جنگ سختي بين گاوهاي نر محلي(كَلَه ورزا جنگ) در مي گيرد. افراد ايل براي جدا كردن گاوهاي نر و سامان دهي ايلخي ها و دام هاي پراكنده شده به محل در گيري حيوانات مي شتابند. در اين ميان گماشته اي كه مسئول حمل و نگهداري گهواره نوزادي به نام «اونگه»(اميد مرادي) بود، گهواره را زير درختي رها كرده تا به كمك ساير افراد ايل بشتابد. پس از پايان گرفتن ماجرا، ايل به مسير خود ادامه مي دهد و تا فرسنگ ها از محل حادثه دور مي شود تااين كه مادر نوزاد جوياي حال فرزندش مي شود. افراد ايل تازه متوجّه جاي خالي نوزاد و جا نهادن گهواره اش مي شوند! تعدادي از چابك سواران به سرعت مسير رفته را بر مي گردند تا قبل از اين كه خطري كودك را تهديد كند، به او رسيده باشند.
گفته اند كه «اونگه» مدّت زمان قابل توجهي در اين منطقه ي جنگلي پرت و دور افتاده تنها مانده بود و وقتي افراد ايل رسيدند، گهواره اش را پاي درختي يافتند و نوزاد آرام درونش آرميده بود! از آن زمان به بعد، نام اين منطقه را گذاشته اند: «اونگه گافروئه نَه جا/ اونگه گافرو نَه جا» يعني «مكاني كه گهواره ي «اونگه» را در آن نهاده اند».
امروز ديگر نشاني از «اونگِه» نيست و ساليان درازيست كه ترك دنيا گفته و به ديار ابدي شتافته؛ امّا آن تك درخت همچنان سبز و پابرجا ايستاده تا سايه سار رحمتش را برسر رهگذران اين ديار بگستراند.
به مسيرمان به سمت پائين تر ادامه داده و از لابه لاي سرخس ها گذشتيم تا به جايگاهي خاص و منحصر به فرد به نام «رستمي ويس پينج» برسيم. قطعه سنگي بزرگ به وزن تقريبي سه تُن بدون هيچ تكيه گاه يا نيروي نگهدارنده ي خاصي بر روي يك صخره ي به ظاهر كوچكتر از خود سوار شده است. در نگاه اوّل آدم احساس مي كند تا دقايقي ديگر اين سنگ بزرگ فرو خواهد افتاد؛ امّا شنيده ها حاكي از آن است كه اين سنگ قرن هاي متمادي است كه با همين وضعيّت در جاي خود ايستاده است و حتّي مردان زيادي براي ارضاي حس كنجكاوي خود، بارها و بارها زور خود را با اين سنگ آزموده اند؛ ولي موفق به جابه جايي آن به اندازه ي چند سانتي متر هم نشده اند.
علـّت اين كه عبارت «رستمي ويس پينج» را براي اين سنگ به كار برده اند شايد آن باشد كه در بسياري از سرزمين هاي تالش، خصوصاً ماسال، هر پديده ي شاق و فوق بشري را به رستم نسبت مي دهند. براي مثال در حوالي «خنديله پشت» تخته سنگي است كه جاي سُم اسبي بر روي آن حك شده است و بوميان آن را به نام «رستمي اسبي پا چاله» يعني (جاي پاي اسب رستم) مي شناسند و مصاديق ديگري كه جاي طرحش را در اين گزارش نمی بينم.
در توضيح تركيب اضافي «رستمي ویس پينج» جا دارد به اين نكته اشاره شود كه نظر برخي بر اين است كه عدد «ويس پينج»(بيست و پنج)، اندازه يكي از سنگ محك ها يا سنگ هاي ترازو براي اندازه گيري وزن اشياء در تالش قديم بوده است و تو گويي اين نام را از آن جهت بر اين سنگ نهاده اند كه رستم پهلوان براي توزين اشياء، اين سنگ بزرگ را به عنوان يك «ويس پينج» به كار مي برده است!
البته واكاوي اصطلاحات و واژگان اصيل زبان تالشي كه ريشه دراعماق روزگاران باستان دارد، بايد با وسواس بيشتري انجام گيرد و شايسته است در اين رابطه تحقيقاتي به مراتب گسترده تر و بيشتر انجام گيرد.
دقايقي را در كنار اين سنگ مرموز نشسته و استراحت كرديم و سپس راهمان را به سمت كلبه ي با صفاي پژمان كج كرديم تا براي دقايقي ميهمان اين دوست ديرين و عضو وفادار گروه سبز باشيم.
نوشيدن يك چاي داغ و دلچسب كه با آب گوارا و نوشين ييلاقي تهيه شده بود، جاني تازه در ما دميد كه آن را مديون ميهمانوازي و سخاوت پژمان عزيز بوديم.
سرانجام پس از آن كه نفسي تازه كرديم، از كلبه ي زيباي پژمان جدا شده و به سوي خودروهايمان در «اولسه بلنگاه» روانه شديم تا بعد از 8 ساعت گشت و گذار و پياده روي، به دومين گلگشت گروه سبز ماسال در تابستان 1391 خورشيدي، پايان داده باشيم. در راه برگشت، دقايقي را در يال سرسبز «خري پشت» ايستاده و دوباره به مراتع و جنگل هاي بهشت آساي دور و نزدیک منطقه خيره مانديم. سوگند ياد كرديم كه دوباره و چندباره و تا آن جا كه نفس ياري مي كند، كران تا كران اين ديار را با پای ارادت بپیماییم و ذره ذره ي خاكش را با چشم جان ببينیم و آن قدر درباره اش بگویيم و بنويسيم تا زنگار مهجوري و گمنامي از چهره ی زيبايش زدوده شود و آوازه اش آن چنان كه شايسته اش باشد، به گوش جهانيان برسد. به اميد آن روز!
٭٭٭
تقديم به تمام دوستداران سرزمين تالش و با سپاس از دوستان خوبم جناب آقاي بهرام احمدي و پژمان بختياري به جهت اطـّلاعات ارزشمندي كه براي اين گزارش در اختيارم قرار داده اند.
با توجّه به سابقه و تاريخچه ي«گروه سبز ماسال»، در معرّفي اجمالي آن بايد گفت: تشكـّلي ست مردم نهاد، فرهنگي و زيست محيطي كه فعّاليّت خود را از نيمه ي دوم سال 1369 خورشيدي، به همّت تعدادي از دانشجويان و فرهنگ دوستان تالش، در ماسال آغاز كرد.